بشکن ، باشه می شکنم بشکن ، باشه می شکنم بشکن ، وقت رفتنه بشکن ، دست دشمنه بشکن ، باشه می شکنم بشکن ، باشه می شکنم بشکن
ای آخرین مهمان این میخانه، بشکن ای نقطه ی پایان این افسانه ،بشکن بشکن حریم شوم این بتخانه ،بشکن تا نشکنی پیمان خود با خانه ،بشکن جانانه بشکن رندانه بشکن
ای خسته از زنجیر جحل و فتنه، بشکن ای در کنار چشمه مانده تشنه، بشکن بشکن حدث تلخ پشت و دشنه، بشکن تا نشکنی در خویشتن این فتنه، بشکن جانانه بشکن رندانه بشکن
ای قرنها زندانی تقدیر، بشکن تقدیر را با ضربه ی تدبیر، بشکن بشکن فسون این غل و زنجیر، بشکن بشکن ستون خانه ی تزویر، بشکن جانانه بشکن رندانه بشکن |